تربيت فرزند

نویسنده : محمود فتحعلي خاني

تربيت فرزند به معناى فراهم آوردن مقدمات لازم براى به فعليت رسيدن قواى او در راه تقرب به خداوند است. اين عمل نيازمند آگاهى و تمرين عملى است. اگر پدر و مادر در جهت انتقال عقايد صحيح و ايجاد رفتار درست در فرزند خود كوشا باشند، خير او را فراهم كرده‏اند و خداوند بر آنان رحمت خواهد نمود.
درباره عقيده صحيح و انتقال آن به فرزندان، تكليف بزرگى بر عهده والدين گذاشته شده است؛ زيرا تأثير عقايدى كه در خانواده رواج دارد و به فرزند القاء مى‏شود در آينده او غير قابل انكار است:
كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهوادنه او ينصرانه او يمجسانه (1)
عمل تربيتى در خانواده به منزله پاسدارى از فطرت توحيدى فرزند است. اين پاسدارى يك وظيفه بزرگ تربيتى و اخلاقى است كه عمل به آن مهم‏ترين كاركرد خانواده را فعليت مى‏بخشد. امام سجاد(علیه السلام) در رسالة الحقوق فرمودند:
و اما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسئول عما وليته من حسن الادب و الدلالة على ربه و المعونة له على طاعته فيك و فى نفسه، فمثاب على ذلك و معاقب فاعمل فى امره عمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا، المعذر الى ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام عليه، و الاخذله منه و لا قوة الا باللَّه؛ (2)
حق فرزند تو اين است كه بدانى او از توست و هر گونه كه باشد چه نيك و چه بد در دنياى گذرا به تو منسوب است و تو در آن چه به او سرپرستى دارى مسئول هستى در ادب نيكو و راهنمايى به سوى پروردگار و يارى او بر طاعت خداوند درباره تو و خودش.
پس بر اين كار پاداش مى‏گيرى اگر درست عمل كنى و كيفر مى‏بينى اگر نادرست عمل نمايى پس او را چنان تربيت كن كه با اثرى كه بر او مى‏گذرى در دنيا زيبايى بيافرينى و با قيام شايسته به وظيفه‏اى كه نسبت به او دادى در نزد خداوند معذور باشى كه هيچ قوتى نيست مگر از خداوند.
در اين سخن، امام سجاد(علیه السلام) تربيت نيكو و آموزش عقيده توحيدى و كمك براى ايجاد رفتار صحيح در فرزند را بيان كرده‏اند و سپس انجام اين وظايف را موجب سعادت دنيا و آخرت والدين دانسته‏اند. در روايتى اميرالمؤمنين(علیه السلام) همين وظايف را ذكر فرموه‏اند:
و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن؛ (3)
حق فرزند بر پدر آن است كه او را نام نكو نهد و نيكش پرورد و قرآنش تعليم دهد.
آموزش قرآن به معناى آموزش همه عقايدى است كه دلالت فرزند به سوى خدا را محقق مى‏كند و پرورش نيكو به معناى ادب آموزى و ايجاد رفتار صحيح سعادت بخش است.
محيط خانواده اولين محيط اجتماعى است كه فرزند تجربه مى‏كند او از اعضاى خانواده به ويژه پدر و مادر بيشترين تأثير را مى‏پذيرد؛ زيرا حمايت پدر و مادر خود را تجربه كرده است و همواره ديده است كه ضعف‏هاى جسمى او را پدر و مادر جبران مى‏كنند و تغذيه و پرورش او را از روى مهر و شفقت انجام مى‏دهند. اين تجربه‏ها موجب اطمينان او نسبت به آنها مى‏شود و اين اطمينان باعث پذيرندگى فرزند از پدر و مادر مى‏گردد. اگر پدر و مادر در اين زمان عقايد صحيح را به او بياموزند، قلب نيالوده او آن را مى‏پذيرد و عادات لازم و متناسب با عقايد صحيح را مى‏يابد.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) خطاب به فرزند خويش فرمودند:
فادرتك بالادب قبل ان يقسوا قلبك و يشتغل لبك؛ (4)
پس به ادب آموختنت پرداختم پيش از آن كه دلت سخت شود و خردت در تصرف هوايى ديگر در آيد. در ادامه همين نامه فرمودند:
و رأيت حيث عنانى من امرك ما يعين الوالد الشفيق و اجمعت عليه من ادبك أن يكون ذلك و انت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذو نية سليمة و نفس صافية و ان ابتدئك بتعليم كتاب اللَّه و تأويله، و شرايع الاسلام واحكامه و حلاله و حرامه؛ (5)
و چون به كار توهمچون پدرى مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم چنان ديدم كه اين عنايت در هنگام جوانى‏ات به كار رود و در بهار زندگانى كه نيتى پاك و نهادى نيالوده دارى، و اين كه نخست تو را كتاب خدابياموزم و تأويل آن را به تو تعليم دهم، و شريعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم.
در اين بخش از نامه امام على به فرزندشان بر انتقال عقيده صحيح و ادب اموزى و نيز بر پاكى ضمير انسان در دوره كودكى و جوانى تأكيد شده است؛ يعنى همان دورانى كه بيشترين تأثير را از خانواده مى‏پذيرد.
انتقال عقيده حق و ايجاد رفتار سعادت آفرين، عنوان كلى وظايف تربيتى پدر و مادر است. ولى تفصيل عقيده حق را بايد در قران و سنت جستجو كرد و رفتار صحيح را نيز از قرآن و سنت آموخت. پدر و مادر مسئول تحقق اين امور در فرزند هستند. بنابراين بايد در جستجوى بهترين روش براى تحقق آنها باشند و مسئوليت آنها تنها با گفتن و اطلاع رساندن خاتمه نمى‏يابد، بلكه بايد روش‏هاى مناسب براى مؤمن و متقى شدن فرزندشان را بيابند.
امام صادق(علیه السلام) از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روايت كرده‏اند:
رحم اللَّه من اعان ولده على بره، قال قلت كيف يعينه على بره؟ قال يقبل ميسوره، و يتجاوز عن معسوره و لا يرهقه و لا يخرق به؛ (6)
خداوند كسى را كه به خير فرزندش يارى مى‏دهد بيامرزد پرسيدند چگونه به خير فرزند يارى رساند؟ فرمودند: آن چه در توان اوست پذيرا شود و از آن چه فوق توان اوست در گذرد و او را به نافرمانى نخواند و سرگشته و حيرانش نسازد.
در اين روايت يك اصل مهم تربيتى بيان شده است: توانايى‏ها و استعدادهاى متربى بايد در جريان تربيت مورد توجه باشد والدين در مسير تربيت فكرى و عملى فرزند خود نبايد از اين اصل غفلت كنند. غفلت از اين اصل خير فرزند را محقق نمى‏كند و او را به نافرمانى و سرگشتگى مبتلا مى‏سازد. از اين روايت اهميت مراحل رشد را نيز مى‏توان دريافت؛ زيرا بدون توجه به قابليت‏هاى فرزند در دوره‏هاى مختلف زندگى، تربيت صحيح ممكن نمى‏شود. خوشبختانه در روايات اهميت توجه به مراحل رشد ذكر شده است.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
دع ابنك يلعب سبع سنين و يؤدب سبع سنين و الزمه نفسك سبع سنين؛ (7)
فرزندت را بگو تا هفت سالگى بازى كند و هفت سال او را ادب‏آموز و در هفت سال سوم او را ملازم و همراه خود دار.
گويى هفت سال نخست سال‏هايى است كه كودك به طور غير مستقيم و فقط از طريق مشاهده رفتار پدر و مادر مى‏آموزد و در هفت سال دوم به آموزش مستقيم عقيدتى مى‏پردازد و هفت سال سوم سال‏هاى ورود به ميدان يادگيرى حلال و حرام شريعت در مقام عمل است.
از امام صادق(علیه السلام) روايت شده است:
الغلام يلعب سبع سنين و يتعلم الكتاب سبع سنين و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين؛ (8)
فرزند پسر هفت سال بازى مى‏كند و هفت سال قرآن مى‏آموزد و هفت سال حلال و حرام را ياد مى‏گيرد.
يكى از اهداف تعليم و تربيت فرزند در خانه و مدرسه، آماده سازى او براى زندگى در اجتماع و تعقيب اهداف جامعه الهى است. به همين دليل برخى از آموزش‏ها براى او ضرورى است و بايد از خانه آن آموزش‏ها را شروع كرد. نمونه مشهور و بارز اين گونه آموزش‏ها در روايتى از اميرالمؤمنين(علیه السلام) آمده است:
علموا اولادكم السباحة و الرماية؛ (9)
فرزندان خود را شنا و تيراندازى بياموزيد.
اگر بپذيريم كه اين دو ماده آموزشى به سبب آن است كه فرزند را براى انجام وظايف اجتماعى آماده كند. طبعا نمى‏توان در همين دو ماده آموزشى متوقف شد. بلكه بايد به تناسب زمان و نيازمندى‏هاى جامعه اسلامى، مواد آموزشى متنوع ديگرى را نيز در نظر داشت.
در تربيت فرزند نيز همچون ساير قلمروهاى زندگى، بايد اصول ثابت را از امور متغير جدا ساخت و به اين حقيقت توجه كرد كه برخى از آداب و ظواهر زندگى تغيير مى‏كند و روابط اخلاقى و نيازمندى‏هاى زندگى اجتماعى دگرگون مى‏شود.
تربيت فرزند را بايد با آگاهى از تفاوت‏هاى خود و فرزندان از حيث فضاى فرهنگى و مناسبات اجتماعى صورت داد. بايد فرزند را آماده ساخت تا اصول ثابت و نامتغير اخلاق را متناسب با ظرف زمانى و مكانى زندگى خود رعايت كند. اين آمادى او را براى مقابله با تلقينات مسموم توانا مى‏سازد و امنيت اخلاقى او را در دوران جوانى و بعد از آن تضمين مى‏نمايد.
به اميرالمؤمنين(علیه السلام) نسبت داده شده است كه فرموددند: فرزندان خود را به اخلاقى متناسب با روزگارشان مؤدب سازيد:
لا تؤدبوا اولادكم با خلاقكم لا نهم خلقوا لزمان غير زمانكم؛ (10)
فرزندان خود را به اخلاق خودتان تربيت نكنيد زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده‏اند.
در پايان تأكيد مى‏كنيم كه فرزند موهبتى است كه به امانت در اختيار والدين قرار گرفته است. بايد اين موهبت را گرامى داشت و از اكرام و احترام او فروگذار نكرد چرا كه سلامت روح او در احترام كردن اوست و تربيت اخلاقى او در سايه اكرام و احترامش موفق‏تر خواهد بود. پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
اكرموا اولادكم و احسنوا آدابهم؛ (11)
فرزندانتان را بزرگ داريد و با آنان رفتارى نيكو كنيد.

سرپرست خانواده

از نظر فقهى سرپرستى خانواده با شوهر و پدر است يعنى با كسى كه معمولا دو نقش پدرى و شوهرى را داراست. سرپرستى خانواد حقوق و تكاليف زيادى را براى پدر در پى دارد.
مسئوليت مالى خانواده بر عهده اوست و بايد نفقه همسر و فرزندان را تأمين كند و وسايل زندگى و آسايش آنها را فراهم آورد. اين تكليف شرعى و حقوقى را مى‏توان به اشكال گوناگون انجام داد ولى رعايت برخى چيزها ارزش اخلاقى آن را بالا مى‏برد. سرپرست خانواده مى‏تواند به اعضاى خانواده نفقه‏اى كمتر از حد توانايى‏اش بدهدو آنان را دچار سختى معيشت كند و نيز مى‏تواند به آنها نفقه زيادى بدهد و زندگى را مرفه سازد. تعيين حد ميانه نفقه كه براى فرزندان و همسر ايجاد سختى نكند و در عين حال به رفاه غفلت‏زا بدل نگردد. به سطح اقتصادى جامعه و خانواده بستگى دارد. براى هر جامعه و خانواده‏اى، سطح متوسط و مطلوب زندگى متفاوت است؛ ولى به هر حال اين سطح را اعضاى هر جامعه و خانواده مى‏شناسد و درستى يا نادرستى انتظارات خود را با آن سطح مى‏سنجند.
با معلوم بودن سطح زندگى و در نظر گرفتن سطح توانايى سرپرست خانواده لازم است در تأمين امكانات زندگى تنگ نظرى و سخت‏گيرى نشود.
امام سجاد(علیه السلام) فرموده‏اند: ارضاكم عنداللَّه اسبقكم على عياله؛ (12)
هر كه از شما بر عيال خود بخشنده‏تر باشد خدا از او راضى‏تر است.
و امام رضا(علیه السلام) فرموده‏اند: صاحب النعمة يجب عليه التوسعة على عياله؛ (13)
بر صاحب نعمت واجب است كه بر زندگى عيالش توسعه بخشد.
اين روايت سطح توانايى سرپرست خانواده را مورد توجه قرار داده است. روايت ديگرى از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ) بر همين نكته تأكيد نموده است:
ان المؤمن يأخذ بآداب اللَّه اذا وسع اللَّه عليه اتسع و اذا امسك عنه امسك؛ (14)
مؤمن آداب خداوند را پيروى مى‏كند، اگر خدا به زندگى او فراخى دهد او نيز چنين مى‏كند و چون بر او تنگى دهد او نيز چنين مى‏نمايد.
تأمين زندگى مناسب موجب تقويت روابط اعضاى خانواده است. اگر اعضاى خانواده احساس كنند سرپرست خانواده عليرغم توانايى مالى از تأمين زندگى بهتر خوددارى مى‏كند، نسبت به عواطف او دچار ترديد مى‏شوند و روابط آنها سرد مى‏شود. پس بهتر است هر كس در حد توان خود به زندگى همسر و فرزندان توسعه دهد تا سلامت عاطفى خانواده محفوظ باشد و فرزندان در محيطى گرم‏تر تربيت شوند.
گشايش و فراخى زندگى فقط به كم و زيادى امكانات وابسته نيست؛ اعمال سليقه‏ها و در نظر نگرفتن خواست و سليقه خانواده نيزاهميت دارد. سرپرست خانواده مى‏تواند بر خواسته‏ها و سليقه‏هاى خود اصرار كند و از خواهش‏هاى شرعى زن و فرزند خود بى‏تفاوت بگذرد اين عمل نيز علاقه‏مندى او به خانواده را مورد ترديد قرار خواهد داد و روابط عاطفى را سرد خواهد نمود.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: المؤمن يأكل به بشهوة عليه؛ (15)
مؤمن به ميل و خواسته عيالش مى‏خورد.
مؤمن در موقع خوردن به خواسته اعضاى خانواده توجه مى‏كند والمنافق يأكل اهله بشهوته (16) و منافق اعضاى خانواده را وا مى‏دارد تا به ميل او غذا بخورند. در ديگر نيازهاى خانواده نيز مؤمن مى‏كوشد رعايت خانواده خود را بكند تا آنان در محيطى گرم و سرشار از محبت زندگى كنند.

فرزند

يكى ديگر از نقش‏هايى كه در خانواده شكل مى‏گيرد نقش فرزندى است. هر گاه نام فرزند را بر كسى اطلاق مى‏كنيم به او به عنوان شخصى داراى رابطه با پدر و مادر نگاه مى‏كنيم و ساير روابط او را در نظر نمى‏آوريم.
در اين جا نيز رابطه فرزند با والدين مورد نظر است؛ البته آن بخش از روابط كه به فعل اختيارى فرزند مربوط است.
پيش از بيان وظايف اخلاقى فرزند، لازم است چند نكته را تذكر دهيم:
1 - مسئوليت اخلاقى فقط متوجه كسى مى‏شود كه به سن رشد و قوه تمييز نيك و بد رسيده باشد؛ زيرا ارزش گذارى افعال تابع عواملى است كه از جمله آنها نيت فاعل است. نيت يكى از اركان فعل اخلاقى است و بدون توجه به آن نمى‏توان فعل اختيارى را ارزش‏گذارى اخلاقى نمود. فرد فاقد قوه تمييز، درك درستى از نيك و بد افعال خود ندارد و نيت كسى كه ارزش واقعى افعال را نمى‏شناسد در ارزش‏گذارى عمل او دخالت داده نمى‏شود. بنابراين فعل فرزند غير مميز، فاقد هر گونه ارزش مثبت يا منفى اخلاقى است و او را نمى‏توان به لحاظ اخلاقى مسئول دانست.
2 - با توجه به مسئول نبودن كودكان، تربيت اخلاقى آنها نيز مفهوم متفاوتى با تربيت اخلاقى فرزندان مميز خواهد داشت. تربيت اخلاقى كودك به معناى آماده سازى ذهنى او و ايجاد عادت‏هايى است كه پذيرش دستورات اخلاقى را در سن رشد براى او تسهيل مى‏نمايد.
در حالى كه مقصود از تربيت اخلاقى در بزرگسالان انتقال مفاهيم و قضاياى مربوط به مصالح و مفاسد افعال اختيارى و ارزش‏هاى مربوط به آنهاست. وقتى اين مفاهيم و قضايا به بزرگسال انتقال يابد و او آنها را درك و تصديق نمايد، تربيت اخلاقى صورت پذيرفته است. در كودكى كه تحت تربيت يك خانواده سالم و متخلق است، هنگام ورود به دوره تمييز و بزرگسالى، انس ذهنى كافى با مفاهيم اخلاقى دارد و قضاياى نظرى و ارزشى مربوط به اخلاق را تصور كرده و آمادگى پذيرش آنها را دارد. از سوى ديگر عادات او مطابق با الگوى رفتارى اخلاقى شكل گرفته و پس از پذيرش قواعد و دستورات اخلاقى، نيازمند تغيير عادات خود نخواهد بود.
3 - قدرت تمييز ارزش‏هاى اخلاقى، در يك مقطع سنى به طور دفعى ايجاد نمى‏شود. كودك به تدريج حسن و قبح برخى از افعال را درك مى‏كند و در حدود سنى تكليف شرعى، ميزان درك او از ارزش‏ها در حدى است كه مى‏تواند مسئول شمرده شود. حتى پس از سن تكليف، درك فرد از مفاهيم و ارزش‏هاى اخلاقى متوقف نمى‏شود؛ بلكه درك او رفته رفته عميق‏تر مى‏گردد. رشد درك اخلاقى در سال‏هاى نوجوانى و بزرگ‏سالى به سبب دو چيز است: نخست اين كه درك بزرگ‏سال از مقصد حركت كمالى خود به تدريج روشن‏تر و عميق‏تر مى‏شود؛ يعنى معرفت انسان به خداوند در اثر عمل به فرامين الهى و انجام عبادات شرعى رشد مى‏كند. ديگر اين كه تأثير بسيارى از رفتارها در تحقق كمال انسان، در طول زمان بر او آشكارتر مى‏شود.
4 - با توجه به نكات مذكور، بيان وظايف اخلاقى فرزندان در واقع به دو هدف صورت مى‏گيرد: هدف نخست، آشنا شدن والدين با الگوى رفتارى مناسب فرزندان است تا تربيت اخلاقى كودكان خود را مطابق آن سامان دهند و هدف دوم آشنايى فرزندان بزرگسال با تكاليف اخلاقى خود را در برابر والدين است. به اين ترتيب والدين به اين عنوان كه خود نيز فرزند هستند باز هم مخاطب تكاليف اخلاقى مى‏باشند.

وظايف اخلاقى فرزند

فرزند به صورت طبيعى محبت خالصانه و بى‏چشمداشت والدين را درك مى‏كند و به اقتضاى فطرت خويش، به پدر و مادر تعلق عاطفى پيدا مى‏كند. او زمانى كه به سن تمييز اخلاقى مى‏رسد، احساس سپاس از والدين را داراست. با رشد فرزند و همزمان با ايجاد درك اخلاقى، درك ساير امور نيز رشد مى‏كند. در سايه اين رشد فكرى و به سبب افزايش توانايى‏ها، فرزند به تدريج از پدر و مادر خود فاصله مى‏گيرد و به سوى زندگى مستقل حركت مى‏كند. احساس توانمندى و درك بيشتر و گرايش به استقلال، او را از تابعيت والدين به سمت اظهار و اعمال آراء مستقل متمايل مى‏كند. تفاوت آراء سليقه‏ها و عملكردها، در محيط خانه منشأ برخوردهايى ميان اعضاى خانواده مى‏شود. اين برخوردها در سنين رشد فرزندان با برخوردهاى كودكانه تفاوت دارد. در دوره كودكى رفتارهاى كودك هيچ گونه ارزش اخلاقى مثبت يا منفى ندارد، ولى افعال فرزند، در سن رشد داراى ارزش اخلاقى است.
اهميت شناخت وظايف اخلاقى فرزند، مربوط به سنين رشد و بزرگسالى است. اطلاع از وظايف اخلاقى، فرزندان نوجوان خانواده را قادر مى‏سازد و در عين تلاش براى استقلال فكرى و عملى از خانواده، حدود اخلاقى را نيز رعايت كنند.
فرزند بايد از پدر خود در همه چيز جز معصيت خدا اطاعت كند: حق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شيى الا فى معصية اللَّه سبحانه (17) و علاوه بر آن به والدين خود نيكى نمايد.

پي نوشت :

(1) - سفينة البحار، ماده فطر.
(2) - تحف العقول، ص 263.
(3) - نهج‏البلاغه، قصار الحكم، 399.
(4) - همان، الكتاب 31.
(5) - همان.
(6) - اصول كافى، ج 6، ص 50، حديث 6.
(7) - المحجة البيضاء، ج 3، ص 121.
(8) - همان.
(9) - اصول كافى، ج 6، ص 47، حديث 4.
(10) - درباره سند اين جمله ر. ك به اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 275 - 274.
(11) - بحارالانوار، ج 104، ص 95.
(12) - وسائل الشيعه، ج 15، ص 249.
(13) و (14) - همان.
(15) - همان، ص 250.
(16) - همان.
(17) - نهج‏البلاغه، قصارالحكم، 399.

منبع: آموزه هاي بنيادين علم ا خلاق ج 2